مشعل هدایت قرآنی ، مذهبی ، اعتقادی ، تربیتی
| ||
|
در آيات فراوانى كه از خوارى و رسوايى در دنيا سخن به ميان آمده، به برخى از مهمترين عوامل بىآبرويى نزد خدا اشاره شده است؛ از قبيل كفر: «وأنَّ اللّهَ مُخزِى الكـفِرينَ». (توبه/9،2) نيز نحل/16،27. كوششهاى جاهلانه به قصد گمراه كردن مردم از راه خدا: «ومِنالنَّاسِ مَن يُجدِلُ فِىاللّهِ بِغَيرِ عِلم ولا هُدًى و لاكِتب مُنير * ثانِىَ عِطفِه لِيُضِلَّ عَن سَبيلِ اللّهِ لَه فِىالدُّنيا خِزىٌ». (حج/22، 8و 9) سعى در جلوگيرى از تحقّق آيين الهى: «ومَن أظلَمُ مِمَّن مَنعَ مسجِدَ اللّهِ أن يُذكرَ فيها اسمُه ... لَهم فِىالدُّنيا خِزىٌ». (بقره/2،114) تحريف دستورهاى دينى: «يُحرِّفونَ الكَلِمَ مِنبَعدِ مَواضِعِه ... لَهُم فِىالدُّنيا خِزىٌ». (مائده/5، 41) و تكذيب آيات روشن الهى: «كذَّب الَّذين مِن قَبلِهم ... * فَأذاقَهُم اللّهُ الخِزىَ فىالحيوةِ الدُّنيا» (زمر/39، 25 و 26) همچنين خداوند گروههايى از يهوديان مدينه را به دليل مخالفت با برخى دستورهاى دينىشان شايسته خوارى و رسوايى در همين دنيا معرّفى كرده: «أفَتُؤمِنونَ بِبَعضِ الكِتبِ و تَكفُرونَ بِبَعض فَما جَزاءُ مَن يَفعَل ذلكَ مِنكُم إلاّ خِزىٌ فىالحَيوة الدُّنيا» (بقره/2،85) و قوم صالح به دليل تكذيب پيامبر خود و معجزههاى وى، گرفتار عذاب خواركننده الهى شدند. (فصلت/41،16) خزى در همه اين آيات، به معناى دورى و محروميّت از رحمت الهى است[8] كه گاه با رسوايى نزد مردم نيز همراه مىشود؛ با اين حال، قرآن كريم براى اعتبار و حرمت اجتماعى انسان نيز ارزش بسيارى قائل است و او را به كسب و حفظ آن سفارش مىكند (همين مقاله)؛ البتّه ملاكهاى آبرو يكسان نيست. برخى ملاكهاى آبرومندى يا بىآبرويى برخاسته از منشأ عقلانى درست و كرامت الهى انسان است؛ امّا برخى ديگر از اين ملاكها، امور اعتبارى برخاسته از سنّتهاى نادرست اجتماعى است. در مورد اخير، آياتى از قرآن درصدد تغيير بينش نادرست مردم و معرّفى معيارهاى درست است؛ به طور مثال آيه 13 حجرات/49 به مردم توجّه مىدهد كه همه آنان (ناس) از يك زن و مرد آفريده شده و از اين جهت برابرند و هيچكس به دليل تعلّق داشتن به قوم يا ملّيّت و نژاد خاص يا رنگ و زبان ويژه، نمىتواند و نبايد از منزلت ويژه اجتماعى برخوردار باشد و تأكيد مىكند كه فقط تقوا و نزديكى به خدا ملاك ارزشمندى است: «يأيُّها النّاسُ إنّا خَلَقنكُم مِنْ ذَكَر و أُنثى و جَعَلنكُم شعُوباً و قَبائلَ لِتَعَارفوا إنَّ أكرَمَكُم عِنداللّهِ أتقيـكُم.» از آياتى ديگر نيز محكوم بودن معيارهاى نادرست براى آبرو و اعتبار استنباط مىشود؛ مثلاً آنجا كه داشتن فرزند دختر* در عرف جامعه عار تلقّى مىشود و افراد، تحت تأثير اين فرهنگ نادرست، براى حفظ جاىگاه خود، دختران را زنده به گور مىكنند، قرآن آنان را سرزنش و عملشان را محكوم مىكند: «وإذا بُشِّرَ أحَدُهم بِالأُنثى ظَلَّ وَجهُه مُسوَدّاً و هو كَظيمٌ * يَتورى مِنالقَومِ مِن سوءِ مابُشِّرَ بِه أيُمسِكُه عَلىهُون أم يَدُسُّه فىالتُّرابِ» «نحل/16،58 و59) ياآنجا كه در نظر مردم، برخوردارى ازمظاهر مادّى زندگى، عاملى براى كسب منزلت اجتماعى برتر به شمار مىرود وداشتن آن راآرزو مىكنند، قرآنكريم اين انديشه را محكوم مىكند. (قصص/28، 79 ـ 82) اين آيات به داستان قارون و زينت و ثروت او مربوط است و اين كه قومش با مشاهده آن، جاىگاهش راآرزو كردند. قرآن درموردنخستبا تأكيد، همه مؤمنان را به حفظ آبروى خود تشويق يا امر و از ريختن آبروى ديگران نهى كرده است. اين تأكيد در روايات پيامبر(صلى الله عليه وآله)و امامان(عليهم السلام)گاه بر روى عنوان آبرو نيز قرار گرفته؛ چنانكه از پيامبر نقل شده است: آبروهاى شمابرشما حرمت دارد؛ همانگونه كه عيد قربان در ماه ذىالحجه و در سرزمين مكّه حرمت دارد: انّ أعراضكم عليكم حرام كحرمة يومكم هذا فى شهركم هذا فى بلدكم هـذا.[9]امام على(عليه السلام)فرمود: آبروى خود را هدف تيرهاى سخنان مردم قرار مده: لاتَجعل عرضك غرضاً لنبال القول؛[10] امّا در قرآن، اين تأكيد، در زمينه درخواست كمك از ديگران، روابط جنسى ناسالم و متّهم كردن افراد پاكدامن به آن، وساير مسائل اخلاقى، برجستهتر است؛ پس، اين گروه آيات را در سه بخش بررسىمىكنيم:1. در زمينه اظهار نيازمندى نزد ديگران، قرآن كريم با ستايش از فقيرانِ عفيف، نيازمندان جامعه را به حفظ آبروى خود تشويق كرده است: «لِلفُقراءِ الذينَ أُحصِروا فى سَبيلِ اللّهِ لايَستَطيعونَ ضَرباً فىالأرضِ يَحسَبُهم الجاهِلُ أغنِياءَ مِن التَّعَفُّفِ تَعرِفُهم بِسيمـهم لايَسئَلونَ النَّاسَ إلحافاً =[صدقات]براى نيازمندانى است كه در راه خدا فروماندهاند [و]نمىتوانند [براى تأمين روزى]در زمين سفر كنند. ناآگاه، ايشان را به سبب خويشتندارى توانگر مىپندارد. آنان را از سيمايشان مىشناسى. از مردم به اصرار چيزى نخواهند». (بقره/2،273) ازسويى، خداوندبراساس اينآيه و آياتى ديگر، براى نيازمندان در دارايىهاى توانگران، حقّى قرار داده كه به صورت الزامى (واجب) ياترجيحى (مستحب) به آنانمىپردازند و اين خود، ابزارى براى جلوگيرى از تحقير نيازمندان از سوى توانگران است. آياتى كه به صدقه* پنهانى (بقره/2، 271) و منّت* نگذاشتن در صدقه (بقره/2، 262 و 264) تشويق مىكند نيز در جهت حفظ آبروى نيازمندان قابل تفسير است.[11] «مغفرة» نيز در آيه 263 بقره/2 به حفظ آبروى فقير، تفسير شده است.[12] در اين بخش، تهىدست و توانگر به حفظ آبرو تشويق شدهاند.2. بخش دوم، آياتى است كه از نسبت دادن فحشا به مردم نهى كرده است. از آنجا كه هتك حرمت و بىآبرو كردن افراد، با متّهم كردن آنان به فحشا شديدتر است و پيامدهاى ناگوارترى در زندگى خانوادگى و اجتماعى آنها دارد، حفظ آبرو از حدّ تشويق فراتر رفته و شكل قانون به خود گرفته و براى متّهم كردن ديگران مجازات پيشبينى شده است؛ نظير آيه حدّ قذف:*«والّذينَ يَرمُونَ المُحصَنـتِ ثُمَّ لَم يأتوا بِأربَعةِ شُهداء فاجلِدوهُم ثَمـنينَ جَلدَةً و لاتَقبَلوا لَهم شَهـدةً أبداً و أولـئِك هُمُ الفـسِقونَ= و كسانىكه به زنان شوهردار نسبت زنا مىدهند؛ سپس چهار گواه نمىآورند، هشتاد تازيانه به آنان بزنيد و هيچگاه شهادتى از آنان نپذيريد و اينان خود فاسقند». (نور/24، 4) عمل كسانىكه زنان پاكدامن را به عمل ناروا متّهم كرده، آبروى آنان را مىريزند نيز گناهى بس بزرگ شمرده شده (نور/24، 15؛ احزاب/33، 58) كه افزون بر تازيانه، مورد لعن الهى قرار گرفته، در دنيا و آخرت از رحمت او محروم و مستحق عذاب عظيم خداوند خواهند بود: «إنَّ الَّذين يَرمونَ المُحصَنتِ الغفِلتِ المُؤمنتِ لُعِنوا فىالدُّنيا و الأخِرةِ و لَهم عَذابٌ عظيمٌ.» (نور/24، 23) براى اثبات لواط و مساحقه[13] نيز مانند زنا چهار شاهد لازم است: «والّـتى يَأتينَ الفـحِشةَ مِن نِسائِكُم فَاستَشهِدوا عَليهِنَّ أربَعَةً مِّنكم ...= و كسانى از زنان شما كه مرتكب زنا مىشوند، چهار تن از ميان خود بر آنان گواه گيريد....» (نساء/4، 15) لزوم چهار شاهد براى اثبات عملى منكر ـ با اينكه در مسائلى مهمتر چون قتل، دو شاهد كافى است ـ براى حفظ آبروى افراد جامعه است.[14]3. بخش سوم، شامل كلّىترين دستور است كه در آيه 148 نساء/4 بيان شده و خداوند مؤمنان را از ذكر بدىهاى يكديگر كه موجب هتك حرمت و اعتبار آنان است، نهى كرده: «لايُحبُّ اللّهُ الجَهرَ بِالسُّوءِ». در آيه 11 حجرات نيز مؤمنان از تمسخر،* عيبجويى* و ذكر القاب* زشت براى يكديگر نهى شدهاند كه اين نهى نيز براى حفظ حرمت مؤمنان است. در آيه 12 همين سوره، از غيبت* كه عاملى براى ريختن آبروى افراد جامعه است و تجسّس از اسرار مردم كه مىتواند مقدّمهاى براى غيبت و كشف اسرار آنها باشد و از سوءظن* كه آن نيز مىتواند مقدّمهاى براى تجسّس* و غيبت باشد، نهى شده است: «يـأيُّها الَّذينَ ءامَنوا اجتَنِبوا كثيراً مِنَ الظنِّ إنّ بعضَ الظنِّ إِثمٌ و لاتَجَسَّسوا و لايَغتَب بَعضُكم بَعضاً». در همين زمينه از پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)روايت شده كه خداوند، ريختن خون و آبروى مسلمان و سوءظن به او را حرام كرده است. در آيه 112 نساء/4 نسبت دادن خطا و گناه خود به ديگران كه موجب خدشهدار كردن آبروى آنان است، بهتان و گناهى آشكار معرّفى شده است: «ومَن يَكسِب خَطيئَةً أو إثماً ثُمَّ يَرمِ بِه بَريـًا فَقدِ احتَملَ بُهتناً و إثماً مُبيناً= و كسىكه خطا يا گناهى مرتكب شود، سپس بىگناهى را متّهم سازد، بارِ بهتان و گناه آشكارى را بر دوش گرفته است». نظرات شما عزیزان: [ پنج شنبه 24 فروردين 1391برچسب:معيار آبرومندى, ] [ 18:33 ] [ اکبر احمدی ]
[
|
|
[ تمام حقوق مادی ومعنوی این وبلاگ متعلق : به اکبر احمدی می باشد ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |